گالری خاطره ها







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





راز خلقت زن

هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیطان سخن او را قطع كرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نكنی. سرت را به زیر افكن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی كه از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی كه مسحور شیطان میشوی. از او حذر كن كه یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری كه خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش....

و من بی آنكه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم.

شیطان اندیشه ام را خواند و نهیبم زد كه: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شكر كن و هیچ مگو....
گفتم: به چشم.

در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست میداشتم بر موجی كه مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز میگریختم.

هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا كسی كه نمیشناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می كردم . دیگر تحمل نداشتم . پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟

قطره اشكی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست...

به خدا نگاهی كردم مثل همیشه لبخندی با شكوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنكه حرفی بزنم و دردم را بگویم، میدانست.

با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش كه او داروی درد توست. بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشكنی كه او بسیار شكننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمیبینی كه در بطن وجودش موجودی را میپرورد؟
من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نكن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ كن تا خودم تو را مهیای این دیدار كنم...
من اشكریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید كردی ؟!
خدا گفت: من؟!!
فریاد زدم: شیطان آن حرفها را زد و تو سكوت كردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!!
خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سكوت نكردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیطان را بشنوی و نه آوای مرا ...
و من در گوشه ای دیدم شیطان دارد همچنان حرفهای پیشینش را تكرار میكند


نظرات شما عزیزان:

سهیل
ساعت22:10---23 مرداد 1391
مثه خودت باحـــــــــــــال بود

guji
ساعت23:38---6 مرداد 1391
kheyli bahal bud va motevaje shodam ma khanuma bayad ghadre khodemuno kheyli bedunim


bahariii
ساعت23:33---6 مرداد 1391
این ارزش ما زنا رو نشون میده...قدرمونو بدونین...خیلی فهمیده ای ک اینو گذاشتی..دمت جییییز.عالی بود

اليكا
ساعت17:40---3 مرداد 1391
زيبا بود...

alale
ساعت19:59---1 مرداد 1391
khaste nabashi dadashi kheyli ghashange ghashang ke che arz konam toope

alale
ساعت19:10---1 مرداد 1391
kheyli ghashange dadashi khaste nabashi

nana
ساعت16:23---30 تير 1391
ali bood

nana
ساعت16:22---30 تير 1391
ali bood

nana
ساعت16:22---30 تير 1391
ali bood

سلنا
ساعت22:47---26 تير 1391
خیلی باحالی به خدا خیلی خوشم اومد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


[+] نوشته شده توسط Moro در 21:44 | |